یک عدد آمپول
عصری باشوشوم رفتیم داروهاموگرفتیم ویه مقداربراخونه خریدکردیم،خانم دکترگفته بودن آمپولی درکارنیس امادوتاآمپول نوش جان کردم،بعدشم اومدیم خونه بابا،انقدبیحالم،انگار10روزه نخوابیدم،شوشو،بابامامانم وپسرداییم نشستن جومونگ میبینن،اومدم اتاق یکم درازبکشم،به شوشومیگم باگوشی سختمه کاش لپ تاپ یاتبلت اینجابودوبمو مینوشتم،شوشومیگه خیلی واجبه با این وضع فردابنویس...نمیشه که خخخخخخ:-Dدوستون دارم
نویسنده :
الــنـــازجوون
22:22